Description
این روزها آسمرالدا خیلی احساس تنهایی می کرد. چون قبلاً به خرس عروسکی به نام تدی، که فقط یک چشم داشت، کنار او و روی قفسه بود.
اما یک روز، خرس از سوراکی که ته کمد بود بیرون افتاد. از آن روز به بعد دیگر اسمرالدا او را ندید و خیلی دلش برای او تنگ شده بود.
Reviews
There are no reviews yet.