-
آقای موش کور گم می شود! (۸)
0موش کور تا به حال چنین بارانی ندیده بود. او در لانه اش وسط علف ها نشست و آرزو کرد که ای کاش باران قطع شود. اما باران بارید و بارید. خیلی زود آب به داخل خانه اش آمد. اول قطره قطره از سوراخ های روی تپه ها به داخل ریخت و بعد مثل رودخانه ای کوچک در کف لانه اش جمع شد…
-
اژدهایی که از پرواز کردن می ترسید! (۱۰)
0در سرزمینی دور، اژدهایی به نام دنیس در یک غار بالای کوه ها با خانواده و دوستانش زندگی می کرد ولی او خوشحال نبود. تنهایی و ناراحتی او به خاطر این بود که از پرواز کردن می ترسید. هر روز همه برای گشت و گذار می رفتند و دنیس بیچاره را تنها می گذاشتند. اما یک روز…
-
این دکمهی کیه؟
0«چقدر عجیب، این دکمه از کجا آمده؟!»
این آدم آهنی کنجکاو که نامش تینی است میرود تا کشف کند که دکمه مال چه کس است … -
-
بیا پیش من بمان
0تندی یک لاک پشت است که لاک مادر بزرگش آسیب دیده است. حالا مامان و بابا باید به کمک او بروند. تندی تنها می شود اما دوستش بانی باسی می گوید: «بیا پیش من بمان» و ماجرا شروع می شود…
-
جنگلبان مهربان
0ناگهان کانگروها را دید که خیلی ناراحت و نگران بودند؛ کانگرو کوچولو گم شده بود. جنگلبان مهربان شروع کرد به گشتن اطراف… بین درختان، لا به لای بوته ها…
-
چتر اورسولا (۶)
0اورسولا محم دسته ی چتر را گرفته بود. خودش هم ا زاین که اصلاً نمی ترسید تعجب کرده بود. حتی یک ذره هم احساس ترس نمی کرد، بلکه خیلی هیجان زده و خوشحال بود.
او به پایین نگاه کرد و دید که خانه ها و خیابان ها از او خیلی دور هستند.
-
چی می شد اگه …؟
0نندی به چیزهای عجیب و غریب فکر می کنه و همه ی این ها با یک سؤال شروع می شه:
چی می شد اگه…
-
داستان خمیر دندان
0تاکنون به این فکر کرده اید که خمیر دندان چگونه اختراع شده است؟
داستان از این جا شروع می شود که …
-
روباه مکّار
0… بعد از مدت کوتاهی روباه همهی هندوانهها را خورد و فقط پوست آن را باقی گذاشت …
-
روز تولد عجیب و دوست داشتنی!
0یک هفته تا تولد تامی باقی مانده است. مادرش پرسید: «پسرم، امسال تولد تو عجیب و دوست داشتنی خواهد بود.»
-